
تنگه غروبا هر نفس دلم ميگيره به خدا قسم به لحظه هاي پاك غروب ميشم تنهاو زار
دلتنگي وماتم من سهم جدايي از خداست كاش ميتونستم يه دفعه برم پيشش بي انتظار
قصه ي تلخ حسرت و كي ميدونه چي به چيه حكايت قلب يخي دنياي بي همنفسه
كاشكي كه دستم مي رسيد به دامن لطف خدا تا من ميچيدم يكمي از پاكي وصفات خدا
اما همش با يه نفس تو غصه ها پا ميذارم وقتي ميگم كمك خدا.ياد تو ازياد ميبرم
اينا همش دليلشون اراده ي بي عمله خوب ميدونم خداي من عاشق بي عمل بده
پس تو كمك كن اين دفعه رو غصه ها پا بزارم سهم دلم جدايي نيست بزاربهت من برسم
ازت ميخوام جام نزاري تو لحظه هاي انتظار تو لحظه هاي تلخ غم.جدايي ها يا غصه ها
خدايا مهربوني كن اين دلو تا بهشت ببر رهاش نكن تو التهاب.سپردمش دست خودت
غصه هامو يادم ميره وقتي كه من به يادتم خدايا ياد خودتو از توي لحظه هام نبر
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8